خونه تکونی آخر هفته
تصمیم گرفتیم تا ماه مبارک رمضان بیاد فرشهایی رو که تو پروژه پوشک گیری چند جاییش نجس شده بود رو بدیم فرش شویی. بموازات اون دیگه همه چی باید تمیز میشد. مهمتر از همه دیوارها بود که جمعه کارگر اومد و من و عمه مریمت هم حسابی همپاش کار کردیم. آخه نیرو نداشتن و یکی فرستادن. عمه طفلکی روزه بود. تا 7 غروب موند و برای افطار رفت خونشون. فاطمه هم نیومده بود تا تو این بلوشو نباشه.. این هم عکسهایی که شب پنجشنبه رفتیم خونه عمه دنبالش و عکسهای جمعه که جنابعالی دیگه حسابی دلتو خنک کردی.. محیا بادوستان دم مهد: همیشه موقع خواب تو صندلیت میشینی اما اینجا تو راه رفتن به خونه عمه: گذاشتیمت خونشونو و با بابایی رفتیم بازار دم...